آمریکایه ﺑﺎ ایرانیه ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﻴﺮﻥ ﺩﺍﺧﻞ ﯾﻪ ﺷﻴﺮﯾﻨﯽ ﻓﺮﻭﺷﯽ. آمریکایه ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﻫﯿﭽﮑﯽ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﻧﻴﺴﺖ , ﺳﻪ ﺗﺎ ﺷﻴﺮﯾﻨﯽ ﻣﻴﺬﺍﺭﻩ ﺗﻮ ﺟﻴﺒﺶ ﻭ ﻣﻴﺎد ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺑﻪ ایرانیه ﻣﻴﮕﻪ : ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ . ﺍﻳﻨﻪ ﺣﻴﻠﻪ آمریکایی !! ایرانیه ﻣﻴﮕﻪ : ﭘﺲ ﺑﺮﻳﻢ ﻣﻨﻢ ﻳﻪ ﭼﺸﻤﻪ ﺍَﺯ ﻫــﻨـﺮ ﺑـﭽّـﻪ ﻫﺎﯼ ایران ﺭﻭ ﻧﺸﻮﻧﺖ ﺑﺪﻡ ! آمریکاییه ﻣﯿﮕﻪ ﺑﺎﺷﻪ. ﺑﺮﻣﻴﮕﺮﺩﻥ ﺷﻴﺮﯾﻨﯽ ﻓﺮﻭﺷﯽ , ایرانیه به ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻓﺮﻭﺷﻪ ﻣﻴﮕﻪ ﺳﻪ ﺗﺎ ﺷﻴﺮﯾﻨﯽ ﺑﺪﻩ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﻭﺍﺳﺖ ﺟﺎﺩﻭ ﻛﻨﻢ !
ﺷﻴﺮﯾﻨﯽ ﻓﺮﻭﺷﻪ ﻫﻢ ﺍﻭﻟﻴﺸﻮ ﻣﻴﺪﻩ ﻣﻴﺨﻮﺭﻩ ، ﺩﻭﻣﻴﺸﻮ
ﻣﻴﺪﻩ ﻣﻴﺨﻮﺭﻩ, ﺳﻮﻣﻴﺶ ﻫﻢ ﻣﻴﺨﻮﺭﻩ ...
ﺷﻴﺮﯾﻨﯽ ﻓﺮﻭﺷﻴﻪ ﻣﻴﮕﻪ : ﭘﺲ ﻛﻮ ﺟﺎﺩﻭﺵ؟
ﻣﻴﮕﻪ ﺗﻮ ﺟﻴﺐ آمریکای ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻛـﻦ، ﺻﺤﻴﺢ ﻭ ﺳﺎﻟﻢ ﭘﻴﺪﺍشون ﻣﻴﻜﻧﯽ!!!
مورد داشتیم دختره گفته تا امیر تتلو تو فیسبوک شب بخیر نگه نمی خوابم
ﺑﻪ بعضیا ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ :
.
.
.
.
.
ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺗﻮ ﻋﮑﺴﺎﺵ ﺍﺧﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺩﯾﻮﯾﺪ ﺑﮑﺎﻣﻪ ؛ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﺭﻓﺎﻕ ﻗﯿﺎﻓﺖ ﺷﺒﯿﻪ ﺩﺍﺷﭙﻮﺭﺕ ﭘﯿﮑﺎﻧﻢ ﻧﯿﺴﺖ !
سلامتی دختری که گرسنگی رو تحمل کرد ، با پول غذاش شارژ خرید تا با عشقش صحبت کنه...
.
.
.
"برگرفته از کتاب تخیلی دلفین ها روپایی می زنن !"
ﺟﻠﺴﻪ ﺍﻭﻝ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺯﺑﺎﻧﻤﻮﻥ ﺍﺯﻣﻮﻥ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﺍﺯﺯﺑﺎﻥ ﺍﻧﮕﻠﻴﺴﻲ ﭼﻲ ﺑﻠﺪﻳﺪ؟
ﻫﻤﻪ گفتيم:oh yes . oh my god . Come on baby
ﺑﻌﺪﺵ ﺧﻮﺩﺵ ﻓﻬﻤﻴﺪ ﻗﻀﻴﻪ ﭼﻴﻪ و کلا تعطيليم ﮔﻔﺖ : اصن ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ , ﺑﺮﯾﻢ ﺳﺮ ﺩﺭﺱ !!! ^_^
امروز سر کلاس جبر نشسته بودم(اره داداش ما رشتمون ریاضیه)
بعد دبیر جبرمون میخواس از سختیه درس جبرو امتحان نهایی بگه گف دانش اموزی بوده که حسابانش هیجده بوده جبرو افتاده.
منم گفتم خوب این ینی دبیر جبرش مزخرف بوده تقصیر دانش اموز نیس.
دبیرمون تو چشام زل زد گف دبیرش من بودم.
هیچی دیگه تا اخر زنگ تو افق بودم
اصلا من لاشــــی...
پس چـــــــــرا زور میزنــــی که دور و بر مـــــن باشـــــــــی؟؟؟!!!
فحش هایی که ما پسرا به هم میدیم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ارزشش صد برابر اون عزیزمیه که بعضی دخترا از رو حسادت به هم میگن
اگر تنهایی ام چشم مرا بست / اگر دل از تنم افتاد و بشکست
فدای قلب پاک آن عزیزی / که در هر جا که باشد یاد ما هست . . .
ادامه شعر در ادامه مطلب
سلام بر تو میدونم که صدامو شناختی پس خودمو معرفی نمیکنم
شایدم نشناختی، منم غضنفر
آااه ای عشق من، چند روز که دلم برات گرفته و گلبم مثل یه ساعت دیواری هر دقیقه شصت لیتر آب را تقسیم بر مجذور مربع میکنه، حالا بگو بقال محل ما چند سالشه؟...
-در صورتیکه حرکت نقطه متحرک را تعقیب کنید تنها یک رنگ را می بینید - بنفش!
2- حالا لحظاتی به علامت + که در وسط دایره قرار دارد خیره شوید . نقطه متحرک را پس از لحظاتی به رنگ سبز خواهید دید.
3- حالا زمان بیشتری را بر روی علامت + تمرکز کنید پس از لحظاتی نقاط بنفش آهسته آهسته ناپدید خواهد شد
سنگ بزرگي برداشت!
پنداشتم که سنگ بزرگ علامت نزدن است!
وقتي سرم را شکست فهميدم که لر تابع هيچ قاعده و قانوني نيست
(دکتر شريعتي در لرستان)
چنین گفت رســتم به سهـــراب یل
که من آبـــرو دارم انــــــدر محـــل
مکن تیز و نازک ، دو ابـروی خود
دگر سیخ سیـخی مکن؛ مـوی خود
شدی در شب امتــــــحان گرمِ چت
بروگــمشو ای خــاک بر آن سـرت
اس ام اس فرستادنت بس نبــــــــود
که ایمـیل و چت هم به ما رو نمـود
رهـا کن تو این دختِ افراسیــــــاب
که مامش ترا می نمــــاید کبــــــاب
اگر سر به سر تن به کشتن دهیـــم
دریغـــا پسر، دستِ دشــمن دهیـــم
چوشوهر دراین مملکت کیمــیاست
زتورانیان زن گرفتـــــن خطـــاست
خودت را مکن ضــــایع از بهــراو
به دَرست بـــپرداز و دانش بجـــــو
دراین هشت ترم،ای یلِ با کـلاس
فقـط هشت واحد نمـودی تو پاس
توکزدرس ودانش، گریزان بـُدی
چرا رشــته ات را پزشـکی زدی
من ازگـــــــــور بابام، پول آورم
که هــرترم، شهـریه ات را دهـم
من از پهلــــــوانانِ پیــشم پـــسر
ندارم بجــز گرز و تیـــغ و ســپر
چو امروزیان،وضع من توپ نیست
بُوُد دخل من هفـده و خرج بیست
به قبـض موبایلت نگـه کرده ای
پــدر جــــد من را در آورده ای
مسافر برم،بنـده با رخش خویش
تو پول مرا می دهی پای دیـــش
مقصّر در این راه ، تهیمیــنه بود
که دور از من اینگونه لوست نمود
چنیـن گفت سهـراب، ایـــول پـدر
بُوَد گفـــته هایت چو شهـد وشکر
ولـی درس و مشق مرا بی خیـال
مزن بر دل و جان من ضــد حال
اگرگرمِ چت یا اس ام اس شویــم
ازآن به که یک وقت دپرس شــویم
دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت
در پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام
دختر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگ
گفت با او بچه پروی خفن
می دهی زحمت به بانویی چو من؟
من که نامم هست آزیتای صدر
من که زیبایم مثال ماه بدر
من که در نبش خیابان بهار
میکنم در شرکت رایانه کار
دختری چون من که خیلی خانمه
بیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمه
دختری که خانه اش در شهرک است
کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت
در چه مورد با تو گردد هم کلام
با تو من حرفی ندارم والسلام!!!
حتما بخونید...
ديد روباهي پلنگي را به راه
اشك ريزان مي رود با آه و آه !
سينه اش چاك است تا نزديك ناف !
هست در آنجا و تنبانش شكاف !
گفت :« اي آقا پلنگ تيز چنگ !
از چه اي آشفته و داغان و منگ ؟
علت اين ظاهر نافرم چيست ؟
بر چنين احوال تو بايد گريست »!
گفت كه :« حيثيّتم را بُرده اند !
داخل يك كوچه خِفتم كرده اند !
درشبي تاريك با ظلم و ستم
شد تجاوز هم به مالم ،هم خودم !
دردهايم را روايت مي كنم !
مي روم اكنون شكايت مي كنم »!
گفت آن روباه ِ شوخ و خنده رو :
«اي پلنگ نازنين و صلح جو !
اي شده غارت ، شده زخمي ، دَمَر!
بازگرد و از شكايت درگذر !
گرچه بدبختي ّ و بدآورده اي
شكركن زيراكه اكنون زنده اي !
سخت باشد خِفت و بي طاقت شدن !
باتجاوز ،قتل هم غارت شدن !
گر تورا گرگان دريدند از عقب !
از چه غمناكي و نالان اي عجب !
شاخه ي بختت شكوفا مي شود
بعداازاين بخت توهم وا مي شود !
گرشوي در حكمت دنيا دقيق
اين سر آغازي جديداست اي رفيق !